لزوم آینده نگری رهبران
آیندهنگری و كشف قوانین اجتماعی و چگونگی تحولات، مورد علاقه شدید افراد، دولت ها و محققین بوده است. زیرا اطلاع از روند جریانات و پدیدههای متحول اجتماعی و سیاسی و اطلاع از سرنوشت افراد و جوامع، لازمه خصلت كنجكاوی و علاقمندی به كشف اوضاع و احوال آینده است. از اینرو عدهای فرصت طلب و سودجو با سوءاستفاده از این نیاز دست به كار شده و مدعی پیشگوئی و اطلاع از آینده شدهاند و بعضاً موقعیت، شهرت و ثروت قابل توجهی كسب كردهاند.
رهبران و مردان بزرگ در طول تاریخ لحظهای از تفكر و تدبر نسبت به آینده نیاسودند و همیشه برای هدایت مردم و جامعه به سوی اهداف تعیین شده به آینده مینگریستند، و تلاش میكردند بر اساس نگرش خودشان وضعیت جوامع را شكل دهند. تحقق اهداف در آینده یكی از انگیزههای اصلی حركت، تلاش، فداكاری و تحمل انواع شدائد و مصائب میباشد، و به این دلیل یأس و ناامیدی در تمامی مكاتب و مذاهب مذموم و محكوم شده است.
حضرت امام به خاطر احساس مسؤلیت و دلسوزی نسبت به مردم، اسلام و كشور همیشه به آینده میاندیشید. وی در بخشی از وصیتنامه خود نوشتهاند:
«اینجانب كه نفس های آخر را میكشم، به حسب وظیفه شرعی از آنچه در حفظ و بقاء این ودیعه الهی [انقلاب اسلامی] و شرعی از موانع و خطرهایی كه آن را تهدید میكند برای نسل حاضر و نسل های آینده عرض كنم.»
در قرن اخیر آیندهشناسی بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است. زیرا غالباً تلاش میكنند موقعیت خود را در آینده بهبود بخشند و یا لااقل وضعیت فعلی خود را حفظ نمایند. آیندهشناسی با امور متعدد و پیچیدهای همراه است كه احاطه و تسلط بر آنها بسیار مشكل است. اما از آنجا كه روند تحولات و تغییرات جوامع تابع قوانین و سنت های ثابت و لایتغیر است، بنابراین در صورت شناخت و انطباق قوانین با واقعیت ها، تا حدودی میتوان آیندهنگری را بدست آورد، و اوضاع و احوال را تقریباً پیشبینی كرد. اگرچه همین اندازه تقریب و تخمین نیز برای همگان مطلوب و مورد علاقه میباشد.
«... شناخت آینده، با مطالعه آیندههای ممكن، مطلوب یك جامعه است. اطلاعات اولیه ما برای این مطالعات، تاریخ و وضع فعلی است... بنابراین با احتمال زیادی میتوان گفت كه جامعه ما، با این گذشتهاش كه میشناسیم، چه مجموعهای از آیندهها در انتظارش است. این كه كدام یك از آیندههای ممكن به وقوع بپیوندد بستگی به گام هایی كه ما اكنون یا در آینده برخواهیم داشت. به همین دلیل آیندههای بالقوه اقوام و تمدن های متفاوت مجموعههای یكسانی نیستند، گرچه همپوشی (سنخیت و تشابه) دارند. بنابراین گذشته [و حال] هر قوم استعداد تغییرات آینده هر قوم را تعیین میكند».
ظهور و سقوط انقلاب ها، پیروزی و شكست دولت ها، اقتدار و ضعف ملت ها و اقوام از جمله مهمترین مباحثی است كه در چند دهه اخیر در حوزه علوم انسانی مورد بحث و تحقیق گسترده قرار گرفته و نظریههای گوناگونی پیرامون آن ارائه شده است.
جامعهشناسی سیاسی، فلسفه تاریخ و روانشناسی اجتماعی از جمله رشتههایی هستند كه به این موضوع پرداختهاند و به دلیل اهمیت موضوع همچنان یكی از مباحث مهم میباشد.
دعوت قرآن به مطالعه در تاریخ و عبرت گرفتن از رویدادها و به كارگیری آنها در زندگی برای آن بود كه نه تنها امت اسلامی به سرنوشت تلخ و اسفبار دیگران در آینده مبتلا نشود، بلكه شاهد و الگویی برای امت های دیگر باشد.
- حضرت امام به خاطر احساس مسؤلیت و دلسوزی نسبت به مردم، اسلام و كشور، همیشه به آینده میاندیشید.
- امام خمینی: «هیچ چیزی به زشتی دنیاگرایی روحانیت نیست، و هیچ وسیلهای هم نمیتواند بدتر از دنیاگرایی، روحانیت را آلوده كند»
به طور خلاصه میتوان گفت كه ادیان و مكاتب فكری و فلسفی هر یك به گونهای تبیین ویژهای از چگونگی روند تحولات اجتماعی و سیاسی و آینده جوامع و دولتها ارائه كردهاند. غالب نظریههای غیردینی پس از مدتی بطلان آنها در عمل ثابت و به تاریخ اندیشههای سیاسی سپرده میشوند. زیرا شناخت انسان و ویژگی هایش و ارائه نظریهای جامع و واقعبینانه كاری بسیار مشكل و در مواردی غیرممكن است. ماركسیسم معروفترین و جنجالیترین نظریهای است كه مدعی شناخت انسان و چگونگی تحولات اجتماعی و حركت های آینده بود، و طرفداران بسیاری در گوشه و كنار جهان داشت، و امیدهای زیادی برای آینده ایجاد كرد. زیرا كه داعیه تغییر جهان، تشكیل جامعه ایدهآل انسانی و حل تمامی مشكلات بشر را داشت. با وجود هفتاد سال حكومت و برخورداری از امكانات فوقالعاده در سطح بینالمللی، محكوم به شكست و فروپاشی گردید و از صحنه سیاسی ـ اجتماعی حذف شد.
ماركسیسم با ارائه نظریه «ماتریالیسم تاریخی» برای تمام ملت ها برنامه انقلابی ارائه كرد، و میخواست جهانی آزاد از قید «فئودالیسم، كاپیتالیسم و امپریالیسم» بسازد و خلق های جهان را از قید فلسفههای غیرعلمی برهاند و كلیه نظام های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را مغلوب ماركسیسم نماید. اما به علت عدم واقعبینی و عدم درك منطقی از روند تحولات، نه تنها ماركسیسم بلكه دهها انقلاب ناسیونالیستی، نهضت استقلالطلبانه و مذهبی یكی بعد از دیگری شكست خوردند و از حركت باز ماندند. هر یك از جریانهای سیاسی و مكتب های فلسفی بر مبنای دیدگاه خود در این زمینه نظریه و تحلیلی ارائه كردند.
هر یك از انقلاب ها و نهضت ها در شرایطی خاص شكل گرفتند و پس از طی مراحلی بعضی از آنها شكست خوردند و سقوط كردند. همچنانكه حضرت امام فرمودهاند: «مسأله انقلابات در دنیا و انقلاب هایی كه در ایران شده است، اصل انقلاب بسیاری از وقتها به نتیجه ابتدائی رسیده، لكن در ادامه اشكال پیدا شده است. میگویند كشورگیری آسان است لكن كشورداری مشكل.»
اگرچه شكل ظهور و سقوط انقلاب ها متفاوت است، ولی قطعاً مشتركات زیادی دارند كه میتواند مبنای تحلیل و عبرتگیری باشد، زیرا محور تمامی اوضاع و احوال جوامع و تحولات آنها انسان است. به همین دلیل شناخت انسان برای شناخت تحولات و دلایل آن ضروری است. گرچه در علوم انسانی امروز غالباً آثار اعمال انسان ها كه در واقع معلول خصلت ها و روحیات میباشند بیشتر بحث و بررسی میشود، و در نتیجه بسیاری از نظریهها در عمل اعتبار خود را از دست میدهد. در فلسفه اجتماعی و سیاسی حضرت امام خمینی عنایت ویژهای به انسان، حالات نفسانی، ابعاد روحی و دگرگونی آن وجود دارد. بعضی تصور میكنند بیان ویژگی ها و آثار رفتاری و درونی انسان توسط وی صرفاً بحثی اخلاقی و فردی است.
در دیدگاه امام تمامی آنچه در صحنه اجتماعی واقع میشود محصول انسان و اعمال اوست و بعد از هرگونه تغییر و تحول در انسانها، باید شاهد تغییر و تحول در جامعه بود.
«... شما دانشگاهیان كوشش كنید كه انسان درست كنید. اگر انسان درست كردید مملكت خودتان را نجات میدهید.»
- هرقدر انسجام و هماهنگی مردم و دولت بیشتر باشد به همان نسبت اقتدار و دوام حكومت بیشتر و طولانیتر خواهد بود.
- میزان وابستگی دولت ها ارتباط معكوسی با پایگاه مردمی و پاسخگویی به نیازهای جامعه دارد.
تهدیدها و آسیب های انسانی
هر یك از خصلتهای مثبت و منفی در تحولات اجتماعی نقش خاصی دارند، و لذا شناخت آنها میتواند در ارائه وضعیت آینده مؤثر و برای مقابله با آسیب ها و تهدیدات سازنده و مفید باشد. در اینجا به چند خصلت كه در تحلیل و شناسائی آینده نقش مهمی دارند اشاره میشود.
1ـ كفران و نسیان
فراموشی و بیتوجهی نسبت به گذشته و عدم شكر و سپاس نعمات موجود و غفلت از هدف و آیندهنگری، از خصلت های مشترك غالب انسانها میباشد. چنین افرادی زمانی كه از شرایط سخت و فشارهای سنگین رها میشوند، به جای آنكه آزادی و رسیدن به قدرت و نعمات را قدر بدانند و خدا را شكرگزار باشند، با فراموشی گذشته و كفران موقعیت موجود و بیتوجهی به آینده، به تدریج خصلت های گذشتگان در آنان شكل میگیرد، انسان جدیدی میشوند كه با گذشته آنان به كلی متفاوت و حتی به نقطه مقابل آن تبدیل میگردند.
حضرت امام خطاب به جمعی از مسؤلین فرمودند:
«همه این هائی كه فاسد هستند به تدریج فاسد شدند، هیچكس یكدفعه فاسد نشده است، و هیچ یك از ما هم باید تصور نكنیم كه مأمون از این هستیم كه فاسد بشویم، همه در معرض فساد هستیم، همه ما دست به گریبان شیطان، و خصوصاً شیطان نفس، همه گریبانمان به دست اوست. هیچكس هم از ابتدا فاسد فاسد نبوده و هیچكس هم مأمون نیست از اینكه به فساد و به دام شیطان نیفتد.»
امام بارها در سخنان و نوشتههای خود تأكید بر حفظ انقلاب و اسلامیت آن داشتهاند و متذكر شدهاند كه بیتوجهی و فراموشی این نعمت بزرگ و موهبت عظیم الهی خسارات و مشكلات زیادی را به دنبال دارد.
2ـ دنیاگرایی و زیادهطلبی
آنانكه در جریان فعالیت ها و مبارزات برای تغییر حكومت ها و رژیم ها شركت و فداكاری میكنند، تحت تأثیر خصلت مثبت كمالطلبی، عدالتجویی و در شكل تكامل یافته و عالی آن خداخواهی میباشند. ولی پس از پیروزی و كسب قدرت، غالباً با در اختیار گرفتن امكانات، و موقعیت های برتر اجتماعی و سیاسی، زیادهطلبی، برتریجویی و بدتر از آن ثروتاندوزی و مصرفزدگی را در پیش میگیرند.
برخورداری از قدرت و رفاه و بیتوجهی به مسئولیت و موقعیت، رؤسا و مدیران كشور را به تجملگرایی، جدایی از مردم و سستی نسبت به انجام وظایف سوق میدهد. دلیل اصلی تأكید مكرر امام بر سادهزیستی و زهد و بیتوجهی به مظاهر مادی دنیا، خصوصاً برای مسؤلان همین نكته میباشد.
«هیچ چیزی به زشتی دنیاگرایی روحانیت نیست، و هیچ وسیلهای هم نمیتواند بدتر از دنیاگرایی روحانیت را آلوده كند. چه بسا دوستان نادان یا دشمنان دانا بخواهند با دلسوزیهای بیمورد سیر زهدگرایی آنان را منحرف سازند و گروهی نیز مغرضانه یا ناآگاهانه روحانیت را به طرفداری از سرمایهداری و سرمایهداران متهم نمایند. در این شرایط حساس و سرنوشتساز كه بسیاری از دولت های مستقل و انقلابی بعد از مدتی به علت ناتوانی در تأمین نیازها و جلب رضایت مردم به تدریج وابسته و ضدمردمی میشوند در آیندهنگری امام خمینی، مهمتر از وحدت و خطرناكتر از تفرقه و تجزیه نیروها وجود ندارد
روحانیت در مصدر امور كشور است، خطر سوءاستفاده دیگران از منزلت روحانیون متصور است باید به شدت مواظب حركات خود بود... ما باید تحت هر شرایطی خود را عهدهدار این مسئولیت بزرگ (حمایت از محرومین و عدالت اجتماعی) بدانیم و در تحقق آن اگر كوتاهی بنماییم خیانت به اسلام و مسلمین كردهایم.»
چون مصرفزدگی و دنیاطلبی حد و مرزی ندارد، لذا آنانكه تمایل و گرایش به این امور پیدا كنند جامعه را به سمت استثمار اقلیت از اكثریت، زورگویی، بیعدالتی و ایجاد فاصله طبقاتی میكشانند. این وضعیت منشا تضاد و تشنج های اجتماعی، سیاسی و سرانجام دور جدیدی در تحولات میشود چه بسیار گروه های انقلابی، مردمی و مسلمان پس از مدتی دگرگون و به حكومتی فاسد، طاغوتی و ضداسلام تبدیل شدند.
3ـ خودخواهی (كبر)
در حالی كه حفظ خود و طولانی كردن حیات مادی امری طبیعی است، در زمانی كه از حد اعتدال و طبیعی خود خارج شود به كبر (خودخواهی و خودبزرگبینی) و استكبار منتهی میشود. «محور قرار گرفتن خود» و «تبعیت از هوای نفس» و «فراموشی خدا»، آثار و تبعات زیادی در فرد، جامعه، رفتارها و ارزشگزاری ها دارد. بیتوجهی به این موضوع مهم یكی از عوامل اصلی و اساسی در تحلیل های انحرافی و غیرواقعبینانه از پدیدههای اجتماعی، سیاسی است.
«كسانی كه توجه به دنیا دارند، نمی شود اختلاف نداشته باشند. هركسی برای خودش میخواهد... اگر همه انبیاء جمع بشوند با هم اختلاف نمیكنند. یك كلمه اختلاف ندارند. ... لكن اگر دو تا كدخدا در یك ده باشد اختلاف پیدا میكنند. اگر دو عالم باشد، روحانی واقعاً، ممكن نیست با هم اختلاف داشته باشند... از ابتدا نمیآید نفس اماره بگوید بیا برو جهنم، یا ابلیس بگوید بیا برو جهنم. یا نفس اماره بگوید یاالله پاشویم دعوا راه بیاندازیم. نخیر، ابتدا از اول شروع میشود یك قدم جلو میرود، آدم ازش غفلت میكند، تبعیت میكند، یك قدم دیگر جلو میرود، یك وقت میبیند كه سر از این بیرون آورد كه با هم دارد اختلاف میكنند.»
واقعیت این است كه عدم بررسی عمیق خصلت ها و رفتارهای اجتماعی انسان، از جمله خودخواهی، تكبر، تبعیت از نفس، برتریطلبی و بیتوجهی به ابعاد گوناگون پیآمدهای اینگونه خصلت ها كه ریشه در خودخواهی و «نفسپرستی» دارد، موجب شده است كه سیاستمداران در مورد وقایع آینده صرفاً به كلیگویی و احتمالات اكتفا كنند كه غالباً هم منطبق با واقع نمیباشد.
بررسی اوضاع و احوال آینده كشور و انقلاب و روند تحولات آینده بدون شناخت عمیق فرهنگ، اخلاق و روحیات غالب بر افراد جامعه، غیر واقعبینانه و غیرمنطقی خواهد بود. لذا حضرت امام هیچگاه از این موضوع غافل نبود. اگرچه بسیاری از مردم افكار و ارزش های عمیق وارزنده امام را كمتر شناختند و كمتر از آن به آن عمل كردند، ولی این امر مانع از آن نبود كه وی در هر فرصتی و با استفاده از هر امكانی این موضوع مهم را با عبارات به ظاهر متفاوت و در معنا یكسان، برای مسؤلان و مردم تكرار نكند.
امام علی علیهالسلام در خطبه قاصعه، ضمن تبیین دقیق ویژگی های انسان، فلسفه اساسی ظهور و سقوط دولتها، انقلابها و تمدنها را بیان فرموده است. در بخشی از خطبه آمده است:
- امام خمینی: «از هرگونه اختلافات بپرهیزید كه چون موریانه، خوب و بد را نابود میكند»
- اختلافنظر مذموم نیست، آنچه مذموم و محكوم است، نزاع، جدائی، رودررویی، و تجزیه نیروهاست
«از آنچه بر امتهای قبل از شما بخاطر رفتارهای ناپسند و اعمال مذموم به آنان رسید، دوری كنید. پس وضعیت آنان را در شرایط خوب و بد مورد توجه قرار دهید، و مبادا كه شما مانند آنان باشید. هرگاه كه تفاوت وضعیت آنان را بررسی كردید، هر كاری كه موجب عزت آنان و دوری دشمنان از آن و پایداری امنیت در میان آنان و فراوانی نعمتها برای آنان و بازگرداندن اقتدار به آنان شد، اختیار كنید.»
در جریان مبارزات و فعالیت های انقلابی برای برهم زدن و ساقط كردن نظام حاكم، ملاحظات شخصی، قومی، منافع فردی و گروهی نادیده گرفته میشود. به عبارت دیگر منافع فردی فدای مصالح و منافع جامعه میگردد. در این دوران برقراری عدالت، اجرای قانون، حاكمیت ارزش های پذیرفته شده محور شعارها و خواستهها قرار میگیرد، و به همین دلیل توده مردم برای خلاصی از وضعیت موجود و رسیدن به جامعه آرمانی به حركت درمیآیند. و در صورت استمرار و تحقق اراده آنان به پیروزی میرسند.
پس از پیروزی، مردم زجر كشیده، استثمار شده و تحقیر شده تحقق شعارهای دوران مبارزات را دارند. اما به تدریج به دلیل «خودخواهی» و «برتریطلبی» عدهای طبقه جدید شكل میگیرد كه نظرات و منافع متفاوتی با نظرات و منافع مردم دارند، و اقلیتی متفاوت را با ویژگی های خاص خود به وجود میآورند. این اقلیت ممتاز به تدریج جامعه را به سوی تفرقه و درگیری و فاصله طبقاتی سوق میدهند. از این رو برای جلوگیری از تضعیف موقعیت سران، ملاحظات خاص و تبعیضات شكل میگیرد. ادامه وضعیت جدید تجزیه نیروهای فعال و سازنده، فاصله گرفتن مردم از نظام جدید و تضعیف تدریجی آن را به دنبال خواهد داشت.
«میلوان جیلاس» از نویسندگان سرشناس ماركسیست، و همرزم «مارشال تیتو» در جنگ جهانی دوم، و از پایهگذاران یوگسلاوی در این زمینه نوشت:
«... پس از انقلاب اكتبر 1917 (شوروی) طبقه سرمایهدار و دیگر طبقات كهن اجتماعی منهدم شدند، ولی «طبقه جدیدی» جای آنها را گرفت. این طبقه پس از قبضه كردن قدرت، حكومت مطلقهای را بنا نهاد كه مطلقیت آن از دیگر طبقات اجتماعی در طول تاریخ شدیدتر بود. او این طبقه جدید را «بوروكراسی سیاسی» میخواند... این طبقه پس از پیدایش روابط جدید اقتصادی، از درون جامعه كهن شكل گرفت، و از آن رو در رأس حكومت قرار گرفت كه نظام دلخواه خود را برپا كند و جامعه را زیر سلطه و سیطره خود درآورد. در واقع «طبقه جدید» پس از حاكمیت نظام جدید شكل گرفت». و به قول یكی از نویسندگان: «گروهی از دولتمردان بر اتحاد شوروی حاكم شدند كه «سخنگوی» هیچ گروه اجتماعی نبودند، آنها فقط تابع ملاحظات و منافع خود بودند.»